بزرگ شدی دلبرم
دیشب با بابایی داشتیم فیلم دوران شش ماهگیت رو می دیدیم چه کیفی کردم و شکر کردیم خدا رو برای تو چه دلبری میکردی توی فیلم ها ، چه دورانی بود اون وقت ها وچه دورانی است این ایام، تکرار نشدنی و فراموش نشدنی توی صحنه ای از فیلم وقتی نشسته بودی به پشت میفتی زمین و گریه میکنی و منم با تو گریه می کردم وقتی داشتم فیلم رو میدیدم دوباره اشک توی چشمام حلقه زد و گریه ام گرفت برای تو، برای خاطرات اون دوران و حالا ماشاالله بزرگ شدی و خودت میشینی، پا میشی ، راه میری، حرف می زنی و ... خداوند تو را حفظ کند